آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم...
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند .آن ها عاشقانه ... یکدیگر را دوست
داشتند
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
عشقم حوا جان تو تنها امید و تنها راه موفقیت من برای دستیابی به خوشبختی و سعادت هستی ... تو تک ستاره آسمان بی کسی و تنهایی منی و انقدر دوستت دارم که حتی طاقت ندارم ببینم که کسی بهت چپ نگاه کنه ... عشق و وجود و جونم رو واسه به دست آوردن تو گذاشتم و حتی اگه مال من هم نشی اینو بدون که تنها عشق من خواهی بود ... مرام و معرفت و خنده هات و گریه هات همه و همه حتی خوبی هات فقط و فقط من رو بیشتر قانع میکنه که تنها عشق من هستی و خواهی بود و تو رو هرگز از دست نخواهم داد ... بالاخره روزی واسه من میشی حتی اگه اونروز مجبور بشی بالای سر قبر من وایستی و یاد خاطراتمون بیفتیم ... هرگز و هیچوقت تو رو به هیچکس و هیچ چیز ترجیح ندادم و همیشه به فکرت بودم و راستش باید بگم که از وقتی دارمت انگار زندگی هم واسم شیرین شده با تمام تلخی ها و نامردی هاش .... سرمو بالا میگیرم و با افتخار میگم که دوستت دارم و نمیذارم و نمیتونم بزارم که کسی از من بگیرت ... .
تقدیم به سرآغاز زندگی من ... رویای شیرین عشق ... حواااااااااااای من
از طرف عاشق و دیوونه همیشگیت حسین